آب هستم آب هستم آب پاک

جاری ام از آسمان تا قلب خاک

گاه ابر و گاه باران می شوم

گاه از یک چشمه جوشان می شوم

گاه از یک کوه  می آیم فرود

آبشار پر غرورم گاه رود

گاه قطره گاه دریا می شوم

گاه در یک کاسه پیدا می شوم

داغی آن  خون دلم را سوخته

آتشی در جان من افروخته

گرچه آبم روزی اما  سوختم

قطره تا دریا سرا پا سوختم

تشنه ای آمد لبش را  تر کند

 چاره ی لب تشنه ای دیگر کند

تشنه ای آمد که سیرابش کنم

مشک خالی داد تا آبش کنم

تشنه ی آن روز من عباس بود

پاسدار خیمه های یاس بود

 خون عباس علمدار رشید

قطره قطره در درون من چکید

وای بر من وای بر من وای دل

مانده در مرداب حسرت پای دل

گریه ی من شر شر باران شده

غصه ام در گریه ها پنهان شده

دود داغم ابر ها را تیره کرد

آسمان ها را سرا پا تیره کرد

 آب بودم  کربلا پشتم شکست

آبرویم رفت پستم پست پست

حال از اکبر خجالت می کشم

از علی اصغر خجالت می کشم