خواستگاری

 

یکی از بچه ها امده بود تا مرخصی بگیرد.مهدی نگاهی به او کرد و گفت:میخوای بری

 خواستگاری؟

رزمنده گفت:اره میخوام زن بگیرم.

مهدی هم گفت :خب بیا خواهر منو بگیر!

رزمنده باخوشحالی گفت:جدی میگی اقا مهدی؟

که جواب شنید:به خانوادت بگو برن خواهرمو ببینن اگه پسندیدن اونوقت بیا مرخصی

 بگیرو برو.

اون بنده خدا با خوشحالی رفته بود پیش بچه های مخابرات و گفته بود که فرمانده

لشکر گفته بیا خواهر منو بگیر!

بچه های مخابرات مرده بودند از خنده!

پرسیده بود:چرا میخندین؟خودش گفته بیا خواستگاری خواهر من!

که جواب میشنود:اقا مهدی سه تا خواهر بیشتر نداره که دوتاشون ازدواج کردنو

یکیشونم همش دو ماهشه......

دوستان

 رحلت پیامبراکرم(ص) و شهادت مظلومانه ی امام حسن(ع) و امام رضا(ع)

رو به همتون تسلیت

 عرض میکنم. انشاالله این روز ها دلهامون رنگ وبوی امامان رو بگیره.

خداوندا زیارت حرم مطهر این بزرگواران را روزیمان گردان

الهی آمین

التماس دعای ویژه

سلاااااااااااام______داستان کوتاه

سلام  بر دوستان خوب با وفا باصفا !

خیلی ممنونم که این هفته که نبودم به وبم سرزدین...دوباره اینترنت خونم به شدت پایین اومده بود .

دیشب تو رادیو شنیدم اعتیاد به اینترنت جز اختلالات روانی محسوب 

میشه .....الحق که راسته  شما هم اگه مثل من یک  هفته اینترنتو بذارید

 کنار متوجههههههه میشید.


 

 

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم

به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند.


اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده

اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند

 استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. آنها به

استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان

پنچر شد و
از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از

 او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.»…..استاد فکری

کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند.


چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد

 و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند….آنها به اولین

مسأله نگاه کردند که ۵ نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ

 دادند…..سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال ۹۵ امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که

 سوال این بود:


” کدام لاستیک پنچر شده بود ؟”


نقشه های شوم برای خوانندگان کتاب

 

دوستان خوبم ازتون میخوام این مطلب رو حتما

 حتما بخونیدوبه

 دیگرانم نشر بدید.شما اختیار دارید هر طورکه

دوست دارین

 درموردش فکر کنید البته.......در اخر مطلب نتیجه

گیری کنید چون

 بیشتر اصل ماجرا در اخرش ذکر شده..........

 دوستان خوبم به

علت زیادی  مطلب براتون قسمت بند یش میکنم.

 التماس دعا

 

 

قسمت سوم

 

لایه پنجم : اهانت

وقتی ما به موشکافی لایه های معنایی داستانِ هری پاتر می پردازیم،اهانت بزرگی را به اسلام می یابیم.شاید کسانی این برداشت را سیاه نمایی بدانند ؛ پر واضح است که، شفاف سازی غیر از سیاه نمایی است.

من این داستان را چندین بار خوانده ام، و فیلم های آن را دیده ام ؛ بی تردید این داستان، یکی از جذاب ترین و پرطرفدارترین داستان ها است. واقعا حیرت آور است : ایجاد یک فرهنگ و نمایش زندگانی جادوگران در داستان، خلق اسامی و مفاهیمی جدید و متناسب با داستان، تصویر سازی های زیبا و جذاب در طول داستان و مهم تر از همه شرح خود داستان، واقعا حیرت آدمی را بر می انگیزد.

زمانی که برای اولین بار به لایه ( منظور لایه های معنایی نامرئی است که در دل داستان نهفته شده ) تاریخی این داستان برخوردم، متعجب شدم، بیشتر تامل و تفکر کردم و کم کم لایه های دیگر هم برایم نمایان شد، زمانی که به لایه اهانت رسیدم، متوقف شدم و تا چند روز از نوشتن دوری کردم، چرا که می ترسیدم به خطا رفته باشم و همه ی اینها یک نوع  تاویل ذهنی باشد ؛ اما جلو رفتم و به بررسی بیشتری پرداختم و هر روز بیشتر بر یقینم افزوده می شد که به واقع درست فکر کرده ام.

شما خوانندگان گرامی و حقیقت جو، که تا حال صبوری کرده و لایه های پیشین را خواندید، اینک هم به دور از موضع گیری، این لایه آخر را هم بخوانید و بعد خودتان تفکر کنید، امید دارم به حقیقتِ چرایی پیدایی این داستان، برسید.

اینک این تحلیل را قبول نکنید، و فقط تا آخر بخوانید. آنگاه تصمیم بگیرید…

البته پیشاپیش به جهت اینکه در روشن ساختن این مفاهیم توهین آمیز باید بدون تکلف و با زبان علم سخن گفت، به درگاه خداوند رحمان و رحیم پناه می برم، ولی چه باید کرد که راهی جز روشن کردن حقایق وجود ندارد و اگر نگوییم آنها به اهدافشان می رسند ؛ من پایه های استدلال خود را، مبنی بر وجود اهانت در این داستان به دین اسلام، شماره وار می نویسم   :

۱ ) در داستان گفته می شود که بیش از هزار سال پیش (! )، ۴ جادوگر بزرگ (!)، مدرسه ی جادوگری هاگوارتز را بنا می کنند و یکی از آنها پس از مدت کوتاهی به خاطر اختلافاتی، مدرسه را ترک می کند (!). و قبل از خروجش از مدرسه تالاری را در مدرسه بنا می کند و در آن هیولایی قرار می دهد و می گوید که نواده ی من می آید و منویات و خواسته های مرا دنبال می کند.

¨  

ادامه نوشته

سلام دوستان!!!!

 دستم به داااااااااااااااااااااااااااااااااامنتون(با لهجه ی التماس بخونین) ............منو دوستم دوشنبه صبح

امتحان رانندگی داریم....و من برای آیین نامه  تا به الان هیچی نخوندم...آخه از بعد کنکور هیچ درسی

 نخوندم چون ورودی بهمنم هستم  این چند ماه مطالعه ی درسی نداشتم..یعنی یه جورایی تنبل

 شدم....به همین خاطر گفتم دس به دامنه شما دوستان بشم که برام کلی دعا معا کنید  و خلاصه بگم

 دخیل ببندینو  قرانم نذر کنیدو صلواتم که جز ضروریاته ... نماز شبم  که دیگه میدونید برا ی برآورده کردنه

 حاجت خیلی توصیه شده..خوب دیگه توصیه نمی....آخ شرمنده اگه بتونید برامون روزه هم نذر کنید که

عاااااااالی میشه..خلاصه ایندفعه  بجای التماس دعای ویژه التماس دعای اورررررررررررررررژانسی

 دارم....دیگه سفارش نکنما....موفق باشیمممممم

انرزی مثبت


راستی

 هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟
تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم

که از زندگی خیری ندیدیم!

شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:
قیمت یه روز بارونی چنده؟

یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند می خری؟


حاضری برای بو کردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری

یه اسکناس درشت بدی؟
پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟


ولی اینم می دونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به
گل های وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی بوته هاش ازت پول نمی گیرن!

چرا وقتی رعد و برق میاد تو زیر درخت فرار می کنی؟
می ترسی برقش بگیرتت؟
نه، اون می خواد ابهتش رو نشونت بده.
آخه بعضی وقت ها یادمون میره چرا بارون می یاد!

این جوری فقط می خواد بگه منم هستم
فراموش نکن که همین بارون که کلافت می کنه که اه چه بی موقع شروع شد، کاش چتر داشتم، بعضی وقتا دلت برای نیم ساعت قدم زدن زیر نم نم بارون لک می زنه.



 

ادامه نوشته

 
سلام دوستان!!!!!!!!!

باعرض پوزش یه چند روزی نمیتونم آپ کنم..........

در پناه حق باشید...

 شد باز به روی خلق، باب برکات


ای غرق گنه رسید کشتی نجات


زن دست به دامان جواد و بفرست


بر احمد(ص) و آل او دمادم صلوات

 

ولادت امام موسی کاظم (ع) مبارک باد.


سخن عشق از آن بزرگوار:   

                                                                                                                                                                     « علومی را که مردم به آن نیاز دارند در سه چیز یافتم :

1- اول اینکه خدای خودت را بشناسی .

2- بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است .

3- بشناسی که خداوند چه چیزی از تو می خواهد .

خداوندا ...پروردگارا....زیارت آرامگاه مطهرش راروزیمان گردان...

الهی آمین

 

ادامه نوشته

پرواز کن

 

صدای گریه ..........صدای شکستنه دلی از جنس ابریشم..........صدای

فریادی  از عمق وجود.....

ای وای...... خدای من ......چراکسی  این صداها را نمیشنود....چرا کسی

 به آه  وناله ی کودکانه ی معصومش  پاسخ نمی دهد چرا......چرا کسی

 دستان کوچک وپینه بسته اش را نمی نگرد.....آری اینها همه مصداق آیه ی

 زیبای  صم  بکم عمی فهم لا یرجعون اند.....

 مگر یزید لعنت الله علیه با تو چه کرد که  موهای ظریف وکودکانه ات را یک

 شبه با برف دوری پدر سپید کردی....فدای دستان کوچکت که بجای طشت

 غذا سر پدر را گرفتند.....آه ....آه چقدر دردناک وسوزاننده است وقتی به

پاهای سه ساله ات می اندیشم که چگونه از سرزمین بلا تا شام را پیاده

  پیمونده اند  از عمق وجود آتشی بر قلبم زبانه می کشد.......اما .......اما

 آتش سوزاننده ی قلب من کجا  و آتش سوزاننده ی فراق پدرکجا......

شامیان چه خورده بودند که زبانشان قادر به سخن نبود....چه  شنیده بودند

 که گوش هایشان فریادهای دل  درد مندت را نشنید  و  چه دیده بودند که

جسم خسته و زخمی سه ساله ات راندیدند......

رقیه جان خوشحالم برایت......خوشحالم که  امروز پرواز میکنی و پدر به

استقبالت خواهد آمد......دگر از ناله  کودکانه خبری نیست......دگر از گوش

 ها ی پاره پاره ی دختران......از درد های بیکران....خبری نیست....دگر

شاهد سنگ ها ی دردناک شامیان نخواهی بود....پرواز کن و از زندان تنگ

جسم سه ساله ات رها شو......پدر به استقبالت خواهد آمد....

 

مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود

زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود

درد رقیه تو پدر جان یتیمی است

درد سه ساله تو مداوا نمی شود

شأن نزول رأس تو ویرانه من است

دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود

بی شانه نیز می شود امروز سر کنم

زلفی که سوخته گره اش وانمی شود

بیهوده زیر منت مرحم نمی روم

این پا برای دختر تو پا نمی شود

صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند

خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود

چوب از یزید خورده ای و قهر با منی

از چه لبت به صحبت من وا نمی شود

کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر

این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود

شهادت ام البكاء بی بی رقیه خاتون تسلیت باد
التماس دعا

الهی بمیرم ونبینم گریه آقامون رو....

 

یکی از محافظان آقا میگفتند:ما روزهای دوشنبه یاسه شنبه با آقا برنامه دیدار با

خانواده شهدا را داشتیم آقا میگفتند:به خانواده های شهدا نگید که ما میایم که تهیه

 نبینن.همان روز میرفتیم و آقا توی ماشین بودند اگر خانواده شهدا منزل بودند ما به

 داخل میرفتیم

یه روز با آقا به در خانه دو شهید رفتیم در باز بود وحیاط تمیز و آپاشی شده بود تا زنگ

 زدم خانمی بیرون آمد وگفت:آقا کو؟گفتم کدوم آقا گفتند: مقام معظم رهبری گفتم

 شما از کجا میدونید که ناگهان گریه کردند.وگفتن دیشب خواب بچه هامو دیدم خواب

 دیدم بچه هام بهم گفتن خوش به حالت مادر فردا سید علی رو میبینی به اینجا که

 رسید آقا داخل حیاط شدند بعد در خواب امام را دیدم وایشان هم تبریک گفتن ویه

 پیغام برا آقا داشتند امام گفتن سلام مارو به آقا سید علی برسون و بگو اینقدر از

 خدا طلب مرگ نکن ....فرج نزدیک انشاالله.... میگفتن آقا خیلی گریه کرد.......

 

الهی بمیرم ونبینم گریه آقامون رو....

 

آقا جان به مولامون علی همه ما همراهتان هستیم.....شما تنها نیستید.....

برگرفته از سایت:

http://www.abdolah44.blogfa.com/  

 

 سلام برو این مطلبو رو حتما بخون واگه دوسداشتی جوابش روبده.رمزش هفت شماره ی آخره ایرانسلمه.ممنونم  

ادامه نوشته

تصوير پنهان

 

در اين تصوير به جز خط هاي عمودي سفيد و مشكي، چه تصويري را مشاهده مي كنيد؟

جان لنون بيتلز


براي مشاهده تصوير پنهان در اين مطلب مي توانيد از مانيتور چند قدم فاصله بگيريد

حالا  در اين تصوير چه مشاهده كرديد؟

 

تصویر اصلی در ادامه ی مطلب

.

ادامه نوشته

نقشه های شوم برای خوانندگان کتاب

دوستان خوبم ازتون میخوام این مطلب رو حتما

 حتما بخونیدوبه

 دیگرانم نشر بدید.شما اختیار دارید هر طورکه

دوست دارین

 درموردش فکر کنید البته.......در اخر مطلب نتیجه

گیری کنید چون

 بیشتر اصل ماجرا در اخرش ذکر شده..........

 دوستان خوبم به

علت زیادی  مطلب براتون قسمت بند یش میکنم.

 التماس دعا

 

قسمت دوم

قدرت انگلستان: دامبلدور همچون انگلستان است که نقش پدری آمریکا را بازی می کند و او را به سوی رشد سوق می دهد و در زمانی هم که قدرت خودش کم می شود صحنه را به آمریکا ( هری پاتر ) می سپارد.

 

اسنیپ(مرگخوارتوبه کرده): اسنیپ فردی است که در کتاب شخصیت او به زیبایی توصیف شده. او دارای شخصیت دو گانه است و به قول کتاب دوم یعنی در زمانی که دارد اسنیپ را که به همراه دامبلدور و فلیچ و هری پاتر در دفتر دامبلدور جمع شده اند توصیف می کند :  « نصف بدنش توی سایه و تاریکی و نصف دیگرش در روشنایی نور شمع ها قرار داشت  ». همان طور که می بینیم تصویری که به طور خواسته یا ناخواسته ترسیم شده، نشان دهنده مرموز بودن اسنیپ است، او مرگخواری است که در اواسط جنگ اول به طور مخفی با دامبلدور ارتباط برقرار می کند و به او اطلاعات می دهد و در مدت زمان ۱۳ سالی  هم که ولدمورت ضعیف بود، او در کنار دامبلدور کار می کرد و به عبارتی توبه کرده بود ولی در عین حال ارتباطش را با مرگخواران دیگر حفظ می کند ، او در زمان برگشتن ولدمورت به طرف او  می رود ولی به طور ظاهری و بعد از مرگش به دست ولدمورت، معلوم می شود که او همان زمان که توبه کرده به واقع بوده و با دامبلدور همراه بوده و برای او کار می کرده.

·اسنیپ دریک نگاه می تواند کشور ایتالیا باشد که در اوایل جنگ جهانی اول، از حلقه ی جبهه متحدین گسست و به متفقین پیوست (همکاری اسنیپ با دامبلدور در زمان حمله ی اول ولدمورت). و در نگاه دیگر می تواند کشور شوروی باشد که در جنگ جهانی دوم با هیتلر پیمان عدم تجاوز بست ولی درصدد حمله به آلمان بود (اسنیپ، در زمان قدرت گرفتن دوباره ولدمورت در عین حال که با او همراه شد ولی در واقع با دامبلدور بود) که در این حال هیتلر از این قصد شوروی مطلع شد و پیش دستی نمود و به شوروی حمله  کرد که باعث حیرت شوروی شد  (در کتاب ۷  می خوانیم که ولدمورت به وسیله ی مارش،اسنیپ را می کُشد، البته باید به همان نکته ای که در ابتدای این مقاله اشاره شده است، توجه کرد، که خانم رولینگ برای اینکه نمی خواسته سیر منطقی داستان ناقص شود این لایه ها را تا جایی که امکان دارد در درون این داستان قرار داده!)

ادامه نوشته

دردو دل دله تنگم

سلام دوستان.

حال و احوالتون چطوره؟

ببخشید این چند روز شارژ اینترنتمون تموم شده بود نتونستم آپ کنم یه مقداری اینترنت خونمم اومده بود پایین   البته خیلی خیلی بیشتر از یه مقدار.....باید قدر اینترنتامونو بیشتر بدونیم.



دردو دل دله تنگم

 

این روزا یه جورایی دلم گرفته...هوای دلم بارونیه.... از دست اطرافیانم....از

 دست دروغ ها ....از دست کم محلی های بعضی ها.....از دست حسودی

 کردن ها....از دسته دورویی ها..........خیلی خیلی بیشتر از دست

 خودم....یه جورایی از اینکه دارم میرمو از همه دور میشم خوشحالم ...اما

 آخه کو تا یه ماه ونیمه دیگه...

.

نمیدونم دلم برای اونایی که  این چند وقت دلمو آزار دادنم تنگ میشه یا

نه؟! زندگی جدید...آدمای جدید .... من از این قانونه زندگی که آدمایی رو

ازت میگیره  و به جاش آدمای دیگه رو هدیه میکنه تا حدودی خوشم

میاد......بعضی اوقات چرا اینقدر  روز ها وماه ها کندو کند میگذرن.ای کاش

 دنیا  پر از خوبی و محبت بود....ای کاش مردم خیلی خیلی بهتر از اینی

بودن که هستن.. ای کاش هیچ آدمی توانایی شکوندن دل هیچ کسی رو

نداشت.اصلا چرا تا وقتی دوستی و محبت وجود داره باید ما  آدما با آزار و

اذیت وبدی کردن بهم دیگه دل همدیگه رو بشکونیم مگه جز اینه که با این

کارها هم خودمونو هم طرف مقابلمونو زجر میدیم البته خیلی اوقات خودمون

 اذیت نمیشم در عوض طرفه مقابلمونو حسابی میرنجونیم.....گاهی اوقات 

 از این دنیای به قول امام علی(ع) خوش خط و خال خیلی  دلم میگیره ........

دوستان التماس دعا

 

خداوندا به من آرامشی عطا فرما تا بتوانم آنچه را که

نمیتوانم تغییر دهم.

خدایا دوستت دارم به وسعت قلب های بزرگ

 

ای خدای مهربون دلم گرفته

از این ابر نیمه جون دلم گرفته

از زمین و آسمون دلم گرفته

آخه اشکام و ببین دلم گرفته

توخطاهام و نبین دلم گرفته

تو ببخش فقط همین دلم گرفته

توی لحظه های من شیرین ترینی

واسه عشق و عاشقی توبهترینی

کاش همیشه محرمه دلم تو باشی

تو بزرگی اولین و آخرینی

 

 

 

ماهم کلاسمان رفت بالا........

دیروز حدودایه ساعت سه ونیم بعد از ظهر ما وآباجیمون تصمیم گرفتیم

برویم بیرون.........

چون بنده وآباجی  جان مقداری حال نداشتیم(بنده مریض بودم وآباجیمونم

 تازه از دانشگاه خسته وکوفته آمده بود)گفتیم با آژانس برویم.........خلاصه

 زنگ زدیم قرار شد با پراید مشکی برویم.....پنج دقیقه...نه .ده

دقیقه ...نه بابابیست دقیقه منتظر شدیم.نیومد که نیومد....مجبور شدیم به

 آژانسه دیگه زنگ زدیم.....خلاصه پس از چند دقیقه

 صدای بوووووووووووووووقی به  پرده ی صماخه گوشمون رسید.درو باز

کردیم اما به جای پراید یا پژو یا همون پیکانه همیشگی یه مزدا دم در بود ما

 اول فکر کردیم داریم اشتباه میبینیم یا شاید اصلا آژانس نیست اما وقتی

 پرسیدیم فهمیدیم این همون آژانسه محلمونه........خلاصه سوار شدیمو

اینجور شد که ماهم کلاسمون رفت بالا....................... ودر خیابان های

شهر گشت زدیم وبرای عابران هم بووووووووووووق زدیم(این قسمت را

خیال پردازی نمودمممممممم)

 خلاصه دوستان هروقت مهمونیی .جای مهمی کاری داشتید مارو خبر کنید

 که براتون از آژانسه محلمون ماشین بگیریم تا شماها هم کلاستون مثه ما

 بره بالا...

با تشکر از من وآباجی

ی ل د ا

  

شب ، شب یلدا است

بغچه کهنه سرما هم باز

 

سهم من از شب یلدا این است که

 

همه از سر سرما پیداست

 

سهم من تنهایی است

 

سهم تو زیبایی است

 

سهم من از شب یلدا

 

این است که تو را در برهوت بغلم گم بکنم

 

قصه از تنهایی است

 

و انار سرخی که پر از دلتنگی

 

 

و همانند شب یلدایی است

 

که بلند است و قشنگ

 

جای سهراب میان شب یلدا خالی  

 

با کتابش چه اناری خوردم

 

شب بلند است و سیاهی سرشار

 

من ولی

 

باور خود را به شما می بخشم

 

 

 

 الهی که یلداتون پر از شادی

 باشه

 

هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد


او ماند که در کنار زینب باشد


سجّاد که سجّاده به او دل می‌بست


تدبیر خدا بود که در تب باشد


شهادت وارث نهضت عاشورا تسلیت باد

                                                   

خداوندا زیارت ائمه ی بقیع را روزیمان گردان.

تقدیم به همه ی دوستان از کوچیک تا بزرگ.......

پس از رفتنت آرزوهایم را دفن خواهم کرد ...


دفتر خاطراتم را به آب خواهم انداخت ...



وقاب عکس اتاقم را پستوی زمان خواهم سپرد ...


نبودنت را باور خواهم کرد و



اجازه ی ورود هیچ نگاهی را


به آرزوهایم نخواهم داد ...


اما کاش قبل از رفتنت ...

به گنجشک های شهر سپرده


باشی برق انتظار را در


چشمانشان نگاه دارند...



شاید رفتنت را برگشتی دوباره باشد...

 

دلم برات تنگ شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

                                          

دلم برای بچه گی هام خیلی خیلی تنگ شده.شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے

ای کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم..............   شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے     شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے

 

شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے

پهپادو پس نمیدیم..هه هه ..دلتون بسوزه..

پس بگو چرا اوباما میخواد پهپادو برگردونه.....

 

بنده خدا اعصاب نداره هاخدا به داد خونوادش برسه به قول خودشون

 داره میمیره.شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے حالا نمیدونیم از اعصاب خوردی میمیره....از درد پا میمیره.....

بخاطر از دست دادن پهپاد داره  میمیره...بالاخره مهم اینه که داره

 میمیره....شما چی میگین؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بقیه ی عکس ها رو حتما ببینید

ادامه نوشته

مرگ در ساعت11

 

چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف ، بیماران

 یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می

سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت و ضعف مرض آنان

نداشت.


این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی

آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و

موارد دیگر در ارتباط می دانستند.کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا

بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.به

همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع

تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر

 این شد که در اولین یکشنبه ماه ، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل

 مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.
در محل و ساعت موعود ، بعضی در حال

 دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و …


دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که « پوکی جانسون ‌» نظافتچی پاره وقت

 روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات ( Life support system ) را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز

 زد و مشغول کار شد ..!!

سرتا جدا نگشته سزاوار دوست نیست

قلبی که هرزه است گرفتار دوست نیست

چشم پلید ‘ لایق دیدار دوست نیست

هرکس که از تمامی خود ساده نگذرد

ناقابل است و درخور بازار دوست نیست

هر کس شبانه از صف یاران گریخته ست

چون روز روشن است که او یار دوست نیست

آیین عشق ‹‹ سر به بدن داشتن ›› نبود

سرتا جدا نگشته سزاوار دوست نیست

 

شاید خیلی هامون تحمل دیدن این عکس ها رو نداشته باشیم اما گاهی اوقات همین عکس ها کلی

 غوغا میکنن آخه شاید به قول طلاییه باعث بشه منه بی سر و پا خودمو

کنار این سرو پا

 پیدا کنم......................

انشاالله.

شهدا شرمنده ایم

 

برای شادی روح امام و شهدا صلوات

 

 

لطفا پیام خودت را روی پیام گیر دلم بگذار

 

هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می كند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏
آن وقت من اشتباه می كنم و او
با اشتباه های دلم حال می كند.
دیروز یك فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها كه خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها
مكالمه با خورشید
دفترچه های ذهن كوچك من را
سرشار خاطره می كرد
امروز پاره است
آن سیم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره می كرد.
×××
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی كه نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار

 

 

نقشه های شوم برای خوانندگان کتاب

 

دوستان خوبم ازتون میخوام این مطلب رو حتما حتما بخونیدوبه

 دیگرانم نشر بدید.شما اختیار دارید هر طورکه دوست دارین

 درموردش فکر کنید البته.......در اخر مطلب نتیجه گیری کنید چون

 بیشتر اصل ماجرا در اخرش ذکر شده.......... دوستان خوبم به

علت زیادی  مطلب براتون قسمت بند یش میکنم.

 التماس دعا

 

قسمت اول

من یکی از خوانندگان مجموعه کتاب های هری پاتر و بینندگان فیلم های هری پاتر هستم. مدتی پیش که تازه کتابهای هری پاتر را به پایان رساندم، به بخوردم، که تقدیم خوانندگان جست و جوگر می کنم .

ر اینجا به شرح  لایه های پنهان پرداخته ایم تا خوانندگانِ محترمِ مجموعه کتابهای هری پاتر، بدانند که چه هدفی با نوشتن این داستان طولانی و درعین حال مجذوب کننده، دنبال شده…

لایه اول : لایه ی تاریخ

به نظر من خانم رولینگ                   ، زیرکانه، چند رخ داد تاریخی را در لایه ای نامرئی و نسبتا طولانی در این  داستان  قرار داده است. حوادثی که در تاریخ معاصر اروپا رخ داده است .

:

یک ناجی: هری پاتر نماد یک ناجی است که وظیفه اش نجات جامعه است. در سر راه به کمال رسیدن این ناجی موانعی است که این موانع در برخورد های تند و آزار دهنده ی خاله و شوهر خاله و پسر خاله اش دیده می شود. این ناجی که از سوی مربیان ماهری تربیت می شود امیدی است برای نجات جهان. این منجی همچون حضرت موسی در یک محیط ناخواسته بزرگ می شود ( خانه خاله ی هری ) و همچون مریم مقدس، گاه برای رهایی از دست فشار اطرافیانش ( شوهر خاله ی خشنش ) باید روزه ی سکوت بگیرد. این منجی مانند دیگر منجیان و دیگر قهرمانان تاریخ، باید پالایش شود ؛ او باید تنها لکه ی آلوده در خود را که باعث آشفتگی و عصبانیت های گاه و بی گاهش می شود ( انرژی پلیدی که در زمان کودکی به طور ناخواسته از ولدمورت گرفته است ) را از خود بیرون کند و این تنها با یک خودکشی داوطلبانه ( در کتاب ۷= زمانی که او در جنگل رو در روی ولدمورت قرار می گیرد ) صورت می گیرد و او از این پس پاک به حساب می آید!

ادامه نوشته

وال استیریت

 خوش به حالش که اینقدر خونسرده!!!!!!!!!همینه که میگن بخند تا دنیا بهت بخنده. اما بیچاره  انگار خبر نداره می خوان باهش چیکار کنن!!!!!!!!!

این یکیم که بی خبره وداره لبخند میزنه که!!!!ای بابا!

ادامه نوشته

امیدوارم سرتون گیج نره!!!!!!!!

مهارت عکاسی..................مگه نه؟؟؟؟؟

 

                   

              سلام بر محاسن خاک آلود آغشته به خون

سلام بر حسین و عباس و یارانشان و لعنت خدا بر یزید و یزیدیان.

 

 درسته که همیشه میگیم

سلام بر حسین(ع)

اما بیاین با خدای خودمون یه عهدی ببندیم.

بیاین دل حضرت رقیه(س) رو شاد کنیم.

بیاین فراموش نکنیم هروقت آب نوشیدیم بگیم:

سلام بر حسین و عباس و یارانشان و لعنت خدا بر یزید و یزیدیان.

 

 

 

دوستان الان رفتم توی یه سایتی داشت حرم امام حسین(ع) وحضرت عباس (ع) رو

زنده پخش میکرد.

 گفتم به شما هم بگم برید سر بزنیدو زیارت کنید. التماس دعا

www.bahr.ir

ماه ّپیروزی خون بر شمشیر

        

 

         السلام علیک یابن سدرة المنتهی

 

حضرت امام صادق(علیه السلام) فرمودند: شیعيان ما از زيادی گل ما خلق شده اند و عجين به آب ولايت

 ما گرديده اند، در شادی و سرور ما شادند و در غم و اندوه ما اندوهناکند .

 

 محرم ماه حزن و اندوه تمام عالم است ، چرا که همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا

پیراهن پاره پاره ی سیدالشهداء علیهم السلام را از عرش خدا رو به زمین می آویزند و حزن

 و اندوه عالم را فرا میگیرد .

خصائص الزینبیه / ص 49 / خصیصه ی نوزدهم7

 

کلام عاشورایی امام رضا علیه السلام

 

ساخت ودل ما را سو زاند؛وعزیز ما را در زمین کربلا ذلیل کرد ونزد ما محنت و بلا را تا روز جزا به ارث گذارد. پس گریه کنندگان باید بر حسین علیه السلام بگریند،زیرا که گریه بر او گناهان بزرگ را از بین می برد.

ای پسر شبیب ،اگر خواستی بر چیزی گریه کنی برحسین بن علی علیه السلام گریه کن،چه اینکه آن حضرت را کشتند چنانکه گوسفند را می کشند،و با آن حضرت 18 نفر از اهل بیت او کشته شدند که روی زمین شبیه ونظیری نداشتند. آسمان های هفتگانه و زمین ها در شهادت آن حضرت گریستند.چهار هزار ملک روز عاشورا برای نصرت آن حضرت آمده بودند و دیدند حضرت شهید شده اند.لذا پریشان وغبار آلود به مجاورت آن قبر مطهر مأمور شدند،تا حضرت قائم علیه السلام ظهور کنند و از یاران او باشند و شعارشان "یالثارت الحسین"است.

ای پسر شبیب،اگر دوست داری که با ما در درجات عالی بهشت باشی محزون باش برای حزن ما وشاد باش در شادی ما؛وبر تو باد ولایت ما که اگر کسی سنگی را دوست داشته باشدخداوند متعال او را با همان سنگ محشور می کند ...


بحارالانوار / ج98 / ص102 ، ج14 / ص 164 - امالی صدوق / ص111 - اقبال / ص 544 - عیون اخبارالرضا علیه السلام / ج1 /